آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

بانوی درخشان آریایی

تولد آرشیدا جون

آرشیدای نازم ، تولدت مبارک مامانی . ایشالا صد ساله شی نه صدو بیست ساله شی . از دیروز همینو برات میخونیم . قربونت بشم مامانی . همین الان که مینویسم ساعت 13 بود که بدنیا اومدی . قربون شکل ماهت . باباجون هم همین الان به من زنگ زد و تولدت رو تبریک گفت. تولدت مبارک آرشیدای نازم ...
25 مهر 1390

5 ماهگی آرشیدای نازم

ببخشید ببخشید ببخشید دخملی نازم خیلی وقته که نیومدم و اینجا چیزی ننوشتم آخه خیلی سرم شلوغه و حتماً میخوام اول همه خاطرات قبل رو برات بنویسم بعد از یه جایی دیگه شروع کنم به نوشتن خاطرات روزانت . ٢٦بهمن ١٣٨٩: ظهر با بابایی بردیمت حمام . یه هفته ای میشه نرفتی ، آخه هم سرده و هم سرماخورده ای . فردا هم قراره بریم برای واکسن ٤ ماهگی . دل تو دلم نیست ببینم چقدر وزن اضافه کردی و قدت چقدر شده . وای چقدر دوست دارم ولی خب ناراحتم که پاهای قشنگت قراره واکسن بخوره ولی خب دخملی برای سلامتی خودته عزیزم. راستی یادم رفت بگم یه ٣ هفته ای میشه که همش دستاتو می خوری خیلی ناز دست میخوری .بعضی موقعها هم اگه پتو رو سرت باشه پتو رو هم میذاری تو دهنت . ناز گل...
4 مهر 1390

ولنتاین

٢٥ بهمن 1389 : ولنتاین دخملی و باباییش مبارک باشه . هر  دوشون عشقای ناز من هستن . امسال نتونستم چیزی برای بابایی بخرم البته بابایی درک میکنه چون هوا سرده و نمیشه ببرمش بیرون . ایشالا بعداً با آرشیدای نازم جبران می کنیم. حالا از آرشیدا ، آرشیدای نازم دخمل نازم خیلی دوست دارم . روز به روز خوشگلتر و نازتر میشی . چند روز با اواو  کردن ها با من صحبت می کنی  وقتی که تکرار میکنم یا جان می گم تو بیشتر تکرار می کنی . ، دل مامانی غش می کنه وقتی تو اینجوری باهاش حرف می زنی . ایشالا که همیشه سالم و ناز باشی . آرشیدا گلی ، من و بابایی خیلی دوستت داریم . ...
29 تير 1390

سرماخوردگی

اولین سرما خوردگی آرشیدای نازم :23/11/ 1389 از شب قبل یکم سرفه داشت و بینی نازش گرفته بود تا اینکه وای امروز سرفه هاش خیلی بد شده بود . خیلی بلند سرفه می کرد از بعد از ظهر هم بینی نازگل کلاً گرفت . عصری بردمش درمانگاه چمران که دیفن هیدرامین و قطره بینی داد . خدارو شکر که دخملیم تب نداشت. دوشنبه هم واکسن 4 ماهگی داره که احتمالاً نمیبریمش تا بهتر بشه.  
29 تير 1390