آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

بانوی درخشان آریایی

تشکر

چند روز پیش که اومدم نوشتم رفتی مهد دخمل گلم . یادم رفت از یه فرشته تشکر کنم .فرشته ای که یکسال از دخمل گلم نگهداری کرد ، غذاشو داد ،خوابوندش ، باهاش مهربونی کرد و مواظبش بود . فرشته ای که وقتی دخملم شیشه نمی گرفت با قاشق بهش شیر می داد  و خلاصه خیلی مواظبش بود . فرشته مهربون ، من و آرشیدا جون دستتو میبوسیم و ازت ممنونیم. ...
30 ارديبهشت 1391

19 ماهگی آرشیدا جون

دخمل گلم سلام ١٩ ماهگیت مبارک قربونت برم که روز به روز بزرگتر میشی و ماهتر . عاشقتم حالا چند تا عکس از یه دخمل ناز محرم90، خیلی خوب بود . چون هنوز خونه مامان بزرگ بابا بودیم و خونشون هم نزدیک حرم بود و ما هر موقع که میخواستیم میرفتیم بیرون و صدای هیئت هم می اومد خونه . اونجا خیلی حال و هوای محرم داشت. اینجا تو کالسکه خوابت برده .موندم تو اون سروصدای زیاد چطور خوابیدی..... روز عاشورا . میدان طبرسی . با نیوشا جون و خاله اومده بودیم طرف حرم. مامانی خودت میخوای بری سرکار بری مقنعه تو سر من میزاری   ...
27 ارديبهشت 1391

آرشیدا و روز مادر

مامان جونم سلام. دیدی بزرگ شدم خودم بهت کادو دادم البته بابا خرید ، داد به من که من بدم به شما .منم در نهایت احترام با خنده گرفتم جلوی شما و گفتم بی. (هرچیزی که آرشیدا میخواد بده میگه بی، خیلی هم بامزه میگه) ای الهی مامان فدای تو بشه که انقدر نازی . ماه شده دخمل گلم . دیروز همش می گفت ماما و منو می بوسید منم که ذوق می کردم و قربون صدقش می رفتم. مرسی مامانی که برام کادو گرفتین. همین که خودت هستی و باعث شدی منم مامان بشم برام یه دنیا ارزش داره. خیلی وقت بود که نیومدم و به خاطر کار زیادی که داشتم نتونستم چیزی برات بنویسم الانم فقط چیزایی که یادم میاد و عکساشم دارم برات مینویسم. آخرین خبر اینه که از هفته پیش روز دوشنبه 19 ارد...
24 ارديبهشت 1391

روز مامان جونا

مامان جونم روزت مبارک  مادر، تو شکوفاتر از بهار، نهالِ تنم را پر از شکوفه کردی و با بارانِ عاطفه های صمیمی، اندوه های قلبم را زدودی و مرهمی از ناز و نوازش بر زخم های زندگی ام نهادی. در «تابستان»های سختی با خنکای عشق و وفای خویش، مددکار مهربان مشکلاتم بودی تا در سایه سارِ آرامش بخش تو، من تمامی دردها و رنج ها را بدرود گویم. با وجود تو، یأس دری به رویم نگشود و زندگی رنگ «پائیز» ناامیدی را ندید. تو در «زمستانِ» مرارت های زندگی، چونان شمع سوختی تا نگذاری رنجش هیچ سختی ستون های تنم را بلرزاند. مادر، ای بهار زندگی، شادترین لبخندها و عمیق ترین سلام های ما، همراه با بهترین درودهای خداوندی، نثار بوستان د...
24 ارديبهشت 1391

تولد پرهام

24 اردیبهشت 90 : تولد یکسالگی پرهام پسر عمه آرشیدا جون. پرهام جون تولدت مبارک باشه . ایشالا سالم باشی و شاد . پ پ تفلدت مبالک ...
24 ارديبهشت 1391

سالگرد ازدواج مامانی و بابایی

  عزيز تر از جانم   من در چشم تو کتاب زندگي را ميخوانم و هر بار که مژه هاي تو به هم مي خورد  يک صفحه از اين زندگي را براي من ورق ميزند   سالروز يكي شدنمان مبارك محسن جونی خیلی دوست دارم     ...
4 آبان 1390