آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

بانوی درخشان آریایی

5 ماهگی آرشیدای نازم

1390/7/4 14:45
نویسنده : مامانی
856 بازدید
اشتراک گذاری

ببخشید ببخشید ببخشید دخملی نازم خیلی وقته که نیومدم و اینجا چیزی ننوشتم آخه خیلی سرم شلوغه و حتماً میخوام اول همه خاطرات قبل رو برات بنویسم بعد از یه جایی دیگه شروع کنم به نوشتن خاطرات روزانت .

٢٦بهمن ١٣٨٩: ظهر با بابایی بردیمت حمام . یه هفته ای میشه نرفتی ، آخه هم سرده و هم سرماخورده ای . فردا هم قراره بریم برای واکسن ٤ ماهگی . دل تو دلم نیست ببینم چقدر وزن اضافه کردی و قدت چقدر شده . وای چقدر دوست دارم ولی خب ناراحتم که پاهای قشنگت قراره واکسن بخوره ولی خب دخملی برای سلامتی خودته عزیزم.

راستی یادم رفت بگم یه ٣ هفته ای میشه که همش دستاتو می خوری خیلی ناز دست میخوری .بعضی موقعها هم اگه پتو رو سرت باشه پتو رو هم میذاری تو دهنت .

ناز گل شده دخملیم

٤ ماهگی آرشیدای قشنگم :وزن :٥٩٠٠ ،قد:٦٣ . دخملی نازم امروز ٢٧ بهمن ١٣٨٩ رفت برای واکسن با خاله و بابا محسن رفتیم مرکز بهداشت دانشجو . نازگلم وزنش خیلی کم اضافه شده بود البته تو منحنی رشدش خوبه . (ولی خب باربیه دیگه .چه کنیم از همون اول داره رژیم می گیره که یه موقع اندامش خراب نشه. ) آرشیدای نازم وقتی اومدیم خونه قطره استامنیوفن خورد و خوابید و هرچند دقیقه یکبار بیدار می شد گریه می کرد دوباره که تکونش میدادم خوابش می برد پاهاش خیلی درد می کنه نازگلی من زیاد نمیتونستی پاهاتو تکون بدی تا ساعت ٣ بعد از ظهر بودی بعدش یه کم بهتر شدی ولی خب تب داشتی .  ساعت ١٢ شب بود که تو بغله  بابا محسن میخواستی بخوای . بابا همش خمیازه می کشید و باهات درد دل می کرد از کرایه خونه و نداشتن خونه  و تو دخمل نازم گوش میدادی و یه صداهایی از خودت در می آوردی .

دوست داریم نازگلی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)